سفارش تبلیغ
صبا ویژن
*قـرن بیست ویکمی ها*

دیر گفدم ولی گفدم...

ینی الان میگم...

آغا من رفدم...

کجا؟بلاگفا...

اینجا اصن بهم خوش نگذشت...

اصلانم خوب نبود...

بخاطر همین رفدم بلاگفا...

چن ماهی هست...

اینم که الان اومدم...

هویجوری بود...

وگرنه من دیگه بلاگفایی ام...

از من به شما نصیحت...ول کنید این پارسی بلاگو...

بیاین این ور دنیا...نفس بکشد....بی خیال مسدود شدن واین حرفا...

البته وب جدید من اینجوری نیستا..بچه مثبتیه...

هرنظری ک داشتید پاشید بیاید وب جدیدم:

http://revayat-sepid.blogfa.com

اگه اینجارو بخاطر تبلیغ یه وب دیگه فیلتر نکن...

یاعلی...


نوشته شده در پنج شنبه 92/9/14ساعت 4:44 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

به به شده امروز چه پرشور و دل افروز

                                      چون حفظ شده حرمت و وجهه  دانش آموز

هر یوم در این عصر به ازیوم گذشته است

وین سیزده آبان به از سیزده نوروز

در کشور ما نور خدا هادی فضل است

وز نور خدا جان بگرفت دانش آموز

با آن که همه ، روز و همه،مکتب علم است

لیکن که یکی روز بود ثابت و پیروز

این سیزده آبان ، همان ثابتِ روز است

کین روز شده ثبت به دیباچه هر روز

هر سال به و ماه به و روز به و به

  امروز ز دیروز و دگر روز به امروز


نوشته شده در دوشنبه 92/8/13ساعت 12:0 صبح توسط شیما نظرات ( ) |

روشنه صبح دلم از

رنگ آفتاب نگاهت

عطر شب بو خونه کرده

تو شب چادر سیاهت

 

مث یه غنچه  بسته

توی باغ روسریتم

سرپناه اولیمی

سینه چاک آخریتم

 

می بینم رنگ خدا رو

توی چشم بسته ی تو

که بهشتو وعده دادن

زیر پای خسته ی تو

 

کاش میشد تا آخر عمر

واسه تو بچه بمونم

که نتونم بی اجازت

توی هر کوچه بمونم

 

کاش میشد بچه بمونم

تا ببوسی گونه هامو

توی گهواره ی دستات

گم کنی بهونه هامو

 

تویی اون راه نرفته

که هنوزم اولاشم

به خدا لیاقتم نیست

قسم راست تو باشم

 

تو همون نور سفیدی

که به شوقت پر کشیدم

به خدا یه موتو "مادر"

به همه دنیا نمیدم

 

 

آدما تا وقتی کوچیک هستن

دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن

اما

پول ندارن

وقتی بزرگتر میشن

پول دارن

اما

وقت ندارن

وقتی هم که پیر میشن

پول دارن

وقت هم دارن

اما مادر ندارن

مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد  .

به سلامتی همه مادرای دنیا...


نوشته شده در یکشنبه 92/8/5ساعت 8:20 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

شاید بگین ای بابا محمود خان هم رفت...بعد8سال...دیگه نبش قبر کردن نداره...شاید حوصلتون سر رفته باشه از اینکه هر وقت یکی عوض میشه تا چن سال فقط کارهای قبلی شو تجزیه تحلیل میکنن...

اما گاهی اوقات جالبه که بدونین حتی خود رئیس جمهور هم دوست داره که بقیه درباره سالهایی که کار کرده نظر بدن...

اما بگم که دستش درد نکنه...کم وکاستی تو همه دولت ها بود اما دمش گرم که هرچی نکرد دیگه لا اقل مغرور نشد...هرطور که شد بازم اون کاپشن معروف رو دور ننداخت وهر وقت دیدیمش یه ته ریش داشت ویه چفیه دور گردنش...

بزن به افتخارش...


نوشته شده در جمعه 92/8/3ساعت 7:52 صبح توسط شیما نظرات ( ) |

ya ali

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را


نمیدانم چه حسی داری؟چه حسی داریم؟در این غدیر عشق...

شب نزول کرامت است و طلوع مهر سعادت...علی مولا شده تا زیر پرچم ولایتش علی وار زندگی کنیم...

خورشیدلحظه شماری کرده تا به پگاه غدیر رسیده است...آری امروز به واقع عید شیعیان است...چه میشد زحمات محمدی که به پای اسلام زجرها کشید،اگر حیدری چون علی نبود؟چه میکردند فرصت طلبان اگر فرزند کعبه با ذوالفقارش سپر اسلام نمیشد؟

علی رود جوشان وخروشان عشق وایمان به خدابود که از کنار آبگیری کوچک هزاران نفر را به دریای عشق خدا رساند.

درآن صحرای سوزان  خداوند سایه علی را برسر شیعیان گستراند تا مبادا آفتاب سختی ها کسی را از راه بندگی بدر کند...

علی علم دار مصطفی بود و چه کسی از او شایسته تر که پس از ختم مرسلین سکاندار کشتی اسلام باشد؟ وچه کسی بهتر از او که در طوفان های سهمگین با خدابون را به ناخدا بودن ترجیح میداد؟

علی نشان تایید از خدا داشت وتاکیداز پیمبر...ندای "من کنت مولا فهذا علی مولا" ی رسول خدا که همانا پیغام الهی باشد امضای حکم پادشاهی علی بود...گرچه پیمان شکستند آنان که دراین عید بیعت کرده بودند و دشمن شدند آنان که دراین فرخنده روز لاف دوستی زدند...اما این روز طلوع تکمیل نعمت خدا بر انسان هاست...برهمه انسان ها...امروز عید است... برای همه انسان ها...برای گلها برای تمام کائنات...امروز همه کس وهمه چیز بوی عید دارد...از جانماز مادربزرگ تا گلهای باغچه...همه چیز...حتی قلب ما که زیاد هم در خوشی ها شاد نیست...در این عید می تپد...

امید که تپش قلب هایمان تا آنگاه که موسم غدیر،مراسم تاج گذاری آقا مهدی (عج)باشد تداوم بیابد...

 


نوشته شده در چهارشنبه 92/8/1ساعت 4:28 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

این دل که میگویند نمیدانم کجاست؟

اما گاهی عجیب میگیرد! 

گاهی دلتنگ می شود! 

گاهی هم چاره ای جز صبر ندارد 

گاهی به در بسته میخورد و هر چه به هر جا میرود باز هم ... 

این دل که میگویند نمیدانم کجاست مثل عقل مثل خدا ... 

مثل خدا که نمیدانم کجاست 

مثل خدا که تا به حال ندیدمش 

مثل خدا که گاهی دلگیر میشوم از اینکه چرا سرش اینقدر شلوغ است که مرا فراموش کرده غافل از

اینکه من او را فراموش می کنم... 

مثل خدا که گاهی عجیب دلتنگش میشوم 

مثل خدا که گاهی میخواهم از همه چیز به او پناه ببرم 

مثل خدا 

اما خدا تو که بی مثالی! 

میدانم که حرفم را فهمیدی میدانم که میفهمی چه میگویم 

خدای بی مثال دلم گرفته ...دلی که نمیدانم کجاست ! 

شاید آمده پیش تو 

دلم را پس نفرست فقط راه را نشانم بده تا من هم بیایم..

 


نوشته شده در جمعه 92/7/26ساعت 10:8 صبح توسط شیما نظرات ( ) |

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روز ی ننهاده کنی

آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبوکن که پر از باده کنی

گراز آن آدمیانی که بهشتت هوس است

عیش باآدمی ای چندپریزاده کنی

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان

گرنگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی

کار خود گربه کرم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی

غزل حافظ و طراوت روح خشکیده وجود خاکی ما بهانه یک تفعل عاشقانه به کتاب روح انگیز حافظ علیه رحمه بود.

چه سری در وجود مرد عاشقانه های شیراز بود؟که هنوزهم سروده هایش مرحم دردها ومحرم راز هاست؟عشق...

حافظ عاشق وبود به شوق معشوق هزاران آیه وجود عشقش را از بر کرد.

عشق یعنی خدا ودیگر هیچ...

آنگاه که عشق می ورزی خدا در هر سو حاضر است وناظر...

می گویند عشق کور است.به تو می گویم که تنها عشق است که بیناست.

عشق چشم انسان را بینا میکند روبه تمام زیبایی های آسمانی روبه عظمت کبریایی...

چه تفاوت دارد؟شاید بگوییم آخرالامر گل کوزه گران خواهیم شد...فکر یک عشق باشیم و بس...شاید یک عشق حیات عزلی را به حیای ابدی تبدیل کند...
عشق همان نعمتی است که پس از نعت ومنقبت از سوی معشوق در قلب ها جاری میشود...

خون خوریم گر طلب روزی ننهاده کنیم...پله ها را یک به دو بالا و پایین می کنیم که چه؟ این همه عرق می ریزیم که چه؟که چه شود؟چطور شود این دو روز دنیا؟

می رسد...بخدا...می رسد...! به خودش قسم....خودش وعده داده که می دهد...روزی همه را...نه کم نه زیاد...!

می گویی میدانم...

پس چرا ؟....چرا اینقدر تلخ میکنی لذت زندگی کردن را؟چرا اصرار داری به چشیدن ذلت مردگی؟...کوتاه بیا...کوتاه بیا...بیخیال آن یک تومنی ناچیز شو...

می دهد...می رسد...روزی ات میرسد...فقط کافیست عاشقش باشی...

نیستی؟

مهم نیست...مهم نیست....چون او دیوانه وار عاشق توست...

کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ...

رها کن...رهاکن...رهاکن دست این دنیای بی وفا را...رها کن...وگرنه در اوج خوشی در بالای دره بدبختی رهایت میکند...

عاشق باش...در این دنیای عاشق کش...تو عاشق باش...آنگاه حس خواهی کرد که بربال یک شاهین تیز پرواز در میان خوشی ها میخندی...
آن لحظه فقط یک جمله را زمزمه کن...

خدایا من باهمه کوچکی ام چیزی دارم که تو با تمام بزرگی ات نداری و آن تویی!


 چه خوبه عاشقی اما فقط باتو...


نوشته شده در پنج شنبه 92/7/25ساعت 4:20 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

خدایا شکرت...

میگذره روزگار....نفسی میاد ومیره...وهنوزم خشک نشده چشمه محبت ها وازبین نرفته موج مهربونی ها...حالمون خوبه... هـعـــی....آره بی قراری هست اما بی تابی نه...خداروشکر که حس خوبی داریم یه موج ایرانی شروع شده...

زنده ایم به یاد زنده رود وزاینده ایم به خاطر زاینده رود...

آریاییم و به عشق ایران نفس هامون ممدحیات میشه وهراز چندگاهی مفرح ذات...

عشق رانندگی تو ایرانیم وکلا قانون تو رانندگی واسه ما یوخ....

خداروشکرزندگی داره میگذره و مردم شده باسیلی صورتشونو سرخ نگه میدارن...

چراغ اینجا این آلونکه روشنه و گه گاه میام شماهم باشین تا قلبمون همچان ضربان داشته باشه...

سلاملیکم....

خوش اومدین خوش اومدم...تو مدتی که نبودم اتفاقات زیادی افتاد...موفقیت های ورزشی وسیاسی و اتفاق بد اوتوبان تهران...

اگه دلتون گرفت دعام کنید...عیدتون مبارک...!

نمیدونم چرا این متنو گذاشتم...اما میدونم بعداز کلی که دست ودلم به نوشتن نمیرفت همینم واسم یه روزنه امیده...!

فردا قربانی کنید...کینه ها...نفس حیوانی...غم وغصه...

(فردا شیطان را قربانی کنید...)


نوشته شده در سه شنبه 92/7/23ساعت 9:44 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

 چه شب ها که خودت را تنها دیدی وچه روزها که در پستوی نهان خانه دلت پنهان شدی

وبرای زجرهاورنج هایی که کشیده بودی مظلومانه گریستی وفکرکردی که کسی براحوالت آگاه نیست!

چراباورنکردی که عزیزی،ازرگ گردن به تونزدیکتر واز مادر دلسوزتر است؟

چراباورنکردی که رنج های تورا تیمارگری وغصه های تورا مأمن آرامشی هست؟

چرا فکرکردی تنهایی؟

دست مهربانش برسرت بود وسرت بر دامن رحمتش...تو تنها نبودی...

اشک برگونه هایت روان بود وداغ مظلومیت دلت را می سوزاند!چقدرناتوان بود زبان تو برای بیان حقیقت وچقدرناتوان بود جسم خاکی تو برای اثبات حق!

وتواحساس کردی که چقدرتنها وبی کسی!!؟

امادرتمام آن احوال خدا با و تو درکنارتو بود...

اواشک های تورا از گونه هایت برمیچید وتو نمی دیدی!

اوزخم دل تورا مرحم میگذاشت وتو نمى فهمیدی!

اوپیمانه پیمانه،درجام اندوه وغم تو صبر می ریخت وتو نمیدانستی!خدا زبان تو،عدالت گمشده تو،مونس تو،قاضی تو،ومنتقم رنج های توبود...

وتو آنقدر در سوگ بی کسی ات غرق بودی،که نفهمیدی!

چرافکر کردی تنهایی؟

خدا درتمام بغض هایت حتی از اشک هم به تو نزدیکتر بود...

احساس نکن تنهایی ؛چون او هست!!!


نوشته شده در دوشنبه 92/7/1ساعت 7:39 صبح توسط شیما نظرات ( ) |

جوانان ونوجوانان!یک وبلاگ بی نظیر،وتک! لطفا در نظر سنجی آن حتما شرکت کنیدونظربدهید زیرنظر روابط عمومی صداوسیما باجوایزنفیس! www.revayet-sepid.blogfa.com درنظرسنجی شرکت کنید ودرقسمت نظرات نام خودرا وارد کنیدبه30نفراز شرکت کنندگان جوایزی داده خواهد شد.


نوشته شده در سه شنبه 92/6/12ساعت 5:22 عصر توسط شیما نظرات ( ) |

   1   2      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت